تکرار تاریخ
نشسته ام لیوان چای گذاشته ام روی میز و به بخارهایش خیره شده ام؛ زیبایی سه بعدی مسحور کننده ای دارد. بیرون پنجره را نگاه می کنم. باران و برف با هم می بارد. عصر شده است و سرد. چای گرممان می کند. حرف می...
View Articleداستان دو بلیط
الان تازه رسیده ایم؛ چای دم کرده ام و از امشب می خواهم بنویسم که چگونه ما به رود ماجرا پیوستیم و این ماجرا ما را کجاها برد. داستان از دو بلیط شروع شد. از چند روز پیش بلیط تهیه کرده بودم –که خود داستان...
View Articleدر تاکسی
صحبت در مورد گرفتاریهای روزمره بود؛ یک دفعه پرید به این که: آقا ما زمستون پارسال رفته بودیم یه شرکت جهت مذاکره واردات کالایی از آلمان. برای قرار بعدازظهر زودتر رفتم و نیم ساعتی در دفتر معطل شدم. منشی...
View Article
More Pages to Explore .....